English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6772 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
approvingly U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
pokes U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poke U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poked U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
poking U فرمان ذخیره قسمتی ازاطلاعات در یک مکان بخصوص
riper U رسیده
headed U رسیده
ripest U رسیده
ripe U رسیده
consummating U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
mellows U رسیده
consummates U رسیده
consummated U رسیده
consummate U رسیده
mellow U رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
new arrived U تازه رسیده
floor length U رسیده بکف
Inc U به ثبت رسیده
fullest U بالغ رسیده
full U بالغ رسیده
new come U تازه رسیده
over ripe U زیاد رسیده
culminant U باوج رسیده
It's time U وقتش رسیده که
overripe U بسیار رسیده
ripely U بطور رسیده
importing U کالای رسیده
import U کالای رسیده
climactic U باوج رسیده
maturation U رسیده شدن
knee high U بزانو رسیده
full fledged U بالغ رسیده
imported U کالای رسیده
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
overdue U موعد رسیده
in wards U کالای رسیده
jack in office U رسیده است
ripens U رسیده کردن یاشدن
inwards U واردات کالای رسیده
intersection point U نقطه بهم رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
ripening U رسیده کردن یاشدن
ripened U رسیده کردن یاشدن
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
grown U رسیده جوانه زده
antemortem U مرگ زود رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
saturant U بحد اشباع رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
indenting U سفارش رسیده از خارج
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
indent U سفارش رسیده از خارج
grace U تایید
verification U تایید
approval U تایید
acknowledgement U تایید
corroboration U تایید
certification U تایید
acknowledgments U تایید
acknowledgements U تایید
confirmation U تایید
gracing U تایید
allegations U تایید
graced U تایید
graces U تایید
allegation U تایید
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
seconder U تایید کننده
price support U تایید قیمت
vertify U تایید کردن
social approval U تایید اجتماعی
unevaluated <adj.> U تایید نشده
unexamined <adj.> U تایید نشده
uninspected <adj.> U تایید نشده
untested <adj.> U تایید نشده
unverified <adj.> U تایید نشده
passed <adj.> <past-p.> U تایید شده
authorized <adj.> <past-p.> U تایید شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U تایید شده
approved <adj.> <past-p.> U تایید شده
allowed <adj.> <past-p.> U تایید شده
agreed <adj.> <past-p.> U تایید شده
unchecked <adj.> U تایید نشده
unaudited <adj.> U تایید نشده
supporting U تایید کردن
emphasising U تایید کردن
emphasises U تایید کردن
emphasised U تایید کردن
ratifying U تایید کردن
ratify U تایید کردن
confirmative U تایید کننده
ratifies U تایید کردن
ratified U تایید کردن
corroborating U تایید کردن
corroborates U تایید کردن
emphasize U تایید کردن
emphasized U تایید کردن
emphasizes U تایید کردن
validity U تایید تصدیق
approved U تایید شده
approvingly U تایید شده
acknowledgement of order تایید سفارش
endorsements U موافقت تایید
endorsement U موافقت تایید
approving U تایید کردن
approves U تایید کردن
approve U تایید کردن
emphasizing U تایید کردن
corroborated U تایید کردن
corroborate U تایید کردن
corrobrant U تایید کننده
certifiable U قابل تایید
confirmed U تایید شده
corroborator U تایید کننده
acknowledging U تایید کردن
acknowledges U تایید کردن
acknowledge U تایید کردن
insusceptible U تایید ناپذیر
corroborant U تایید کننده
support U تایید کردن
gracing U تایید کردن
graces U تایید کردن
graced U تایید کردن
confirmer U تایید کننده
grace U تایید کردن
confirmor U تایید کننده
confirms U تایید کردن
confirm U تایید کردن
support U تقویت تایید
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
confirmable U قابل تایید وتصدیق
self sustained U تایید شده نفس
security clearance U تایید صلاحیت کردن
quality control approval U تایید کنترل کیفیت
validation U تایید معتبر سازی
approved circuit U مدار تایید شده
support U تایید کردن نگهداری
assertion U تایید ادعا افهارنامه
verifiable U قابل تصدیق تایید
approved bank U بانک تایید شده
confirmed location U موضع تایید شده
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
Recent search history Forum search
2In someone bad (or good) books.
1i was in the middle of a thick law book
2انرژی پتانسیل
1verified
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com